ولادت تو حلولِ «غیرت» بود، در نامِ «زن»
و هنگامی که به دیدار جسم بی سر برادرت شتافتی،
در چشمانت «تاریخِ غربتِ آدمی» به خون نشسته بود.
نمی گویم فراتر از «زن» بودی، که تو با آن همه عظمت و زیبایی که آفریدی، «زن» را معنایی دیگر بخشیدی.
به دنیا آمدی، تا هم برادرت را یاری کنی و هم مادر یتیمان خاندان پیامبر باشی.
و کدام زن در طول تاریخ، این گونه در ارتفاعِ «خطبه» و «بلاغت» درخشیده است.
و هیچ اسطوره ای این گونه عارفانه به حکمت محبوب نگریسته است، که پس از شهادت برادران و کسان، از جان بگوید: «ما رَأَیْتُ اِلاّ جَمِیلاً»
و زینب «جانِ» زیبایی داشت و جان «زیبایی» بود، که جز «زیبا» ندید.
زیبا سکوت کرد و به زیبایی در سخن آمد.
و صبر «زینب»، «زینتِ» زیبای دیگر او بود؛
و جز او که می تواند که خواهر حسین علیه السلام باشد؟
و خوشا آن روزی که تو را به علی علیه السلام بشارت دادند،
ای زینب علیهاالسلام ای خواهر «مظلومیت» ... !
نویسنده: محمدسعید میرزایی